دیشب باید میرفتم خونه خالم اینا ساعت 11:30 اینا بود ، وسط راه بودم دختر خالم زنگ زد با یه حالت بسیــــــــــــار نگران و مضطرب گفت علیرضا میشه خواهش کنم داری میای خونه ما واسه من چسب قطره ای بگیری؟؟؟؟
منم پیش خودم گفتم حتما فردا باید پروژه تحویل بده بیچاره ( معماری میخونه) باید ماکت بسازه ، بهش گفتم آره میگیریم
گفت: مطمئن باشم؟؟؟ خیلی مهم هستااااااااا
من: خیالت راحت بابا میگیرم
دیگه ساعت 11:30 شب تو خیابونا هی میچرخیدم دنبال چسب قطره ای همه مغازه ها هم بسته بودن دیگه بالاخره با 1000 بدبختی گرفتم و رفتم خونشون.
تا رفتم تو خونه رفتم تو اتاقش و گفتم نگران نباش گرفتم
یه خنده ملیح کرد گفت بیا بشین اینجا !! رفتم نشستم کنارش در چسب و باز کرد ریخت رو دستم یکم هم ریخت رو دست خودش!!!!!
من: روااااااااااااانی چرا اینجوری میکنی؟؟؟
دختر خالم: بزار خشک بشه چسبه بعد بکنش از رو دستت یـــــــــــک حـــــــــــالی میده
نظرات شما عزیزان: